دخترک آسمان

به وبلاگ من خوش آمدید...

دخترک آسمان

به وبلاگ من خوش آمدید...

امه عاشقانه غضنفر به عشقش

 
سلام بر تو میدونم که صدامو شناختی پس خودمو معرفی نمیکنم
شایدم نشناختی، منم غضنفر
آااه ای عشق من، چند روز که دلم برات گرفته و گلبم مثل یه ساعت دیواری هر دقیقه شصت لیتر آب را تقسیم بر مجذور مربع میکنه، حالا بگو بقال محل ما چند سالشه؟
امروز یاد آن روزی افتادم که تو من را دیدی و یک دل نه صد دل من را عاشق خودت کردی. یادت میآید؟
ای بابا عجب گیجی هستی، یادت نمیآید؟
خیلی خنجی، خودم میگم. اون روز که من زیر درخت گیلاس سر کوچه، لبو کوفت میکردم با بربری. ناگهان پدرت تو را با جفتک از خانه بیرون انداخت و من مثل اسب به تو خندیدم، خیلی از دست من ناراحت شدی. ولی با عشق و علاگه به طرف من آمدی. خیلی محکم لگدی به شکم من زدی و رفتی. آن لگد را که زدی برق از چشمانم پرید و حسابی عاشقت شدم.
از آن به بعد هر روز من زیر درخت گیلاس میایستادم تا تورا ببینم، ولی هیچوقت ندیدم. اول فکر کردم که شاید خانه تان را عوض کردید ولی بعدا فهمیدم درخت گیلاس را اشتباه آمده بودم.
یک گاب عکس خالی روی میزم گذاشتم و داخل آن نوشتم “عشقم” هروقت آن را میبینم به تو فکر میکنم و تصویر تو را به ذهن میآورم. اینم بگم که من بدجوری گیرتیم هااااااااا ! مثلا همین دیروز داداشم داشت به گاب نگاه میکرد، دو تا زدم تو سرشو بهش گفتم مگه تو خودت ناموس نداری به دختر مردم نگاه میکنی؟
راستی این شمارهای که به من دادی خیلی به دردم خورد. هر روز زنگ میزنم و یک ساعت باهات درد دل میکنم و تو هم هی میگی “مشترک مورد نظر در شبکه موجود نمیباشد” من که میدونم منظورت از این حرفا چیه!! منظورت اینه که تو هم به من عشق میورزی، مجه نه!؟
یه چیزی بهت میگم ولی ناراحت نشی، گوساله! این چه وضع ابراز عشقه؟
ناراحت شدی؟ خاک بر سر بی جنبت!! آدم انقد بی جنبه؟
ولی میدونم یکی از این روزا سرتو میندازی پایین و عین بچهٔ آدم میای تو خونهٔ من، راستی خواستی بیای ده تا نون بربری هم سر راهت بجیر!
یه روزی میام خواستگاریت، میخوام خیلی گرم و صمیمی باباتو ببوسم و چندتا شوخی دستی هم باهاش میکنم که حسابی اول زندگی باهم رفیق بشیم، راستی کلهٔ بابت مثل نور افکن میمونه. بعد عروسی بهش بجو خیلی طرف خونهٔ ما پیداش نشه. من آدم کچل میبینم مزاجم بهم میریزه!
چند وقت پیش یه دسته گل برات از باغچه کندم که سر کوچتون دادمش به یه دختر دیگه، فچر بد نکن!
دختر داشت نگاهم میکرد منم تو رودرواسی جیر کردم گل رو دادم بهش، اونم لبخند ملیحی از ته روده اش به من زد. درسته دختره از تو خیلی خوشگل تر بود ولی چیکار کنم که بیخ ریش خودمی.
راستی من عاشق قورمه سبزی ام (البته بعد از تو) اگه برام خواستی درست کنی حواست باشه، بی نمک بشه، بسوزه ، بد طعم بشه همچی لگدی بهت میزنم که نفهمی از من خوردی یا از خر!
خلاصه اینکه بی قراری نکن، یه خط شعر هم برات گفتم. خوشت اومد اومد، نیومد به درک!
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
فکر نکن یاد تو بودم، داشتم اونجا ول میگشتم 

طنز

یک دسته راهزن جلوی یک اتوبوس را می گیرند. سردستشون میگه همه پیاده شین!یک دختر کوچولو مادر بزرگ شو نشون میده میگه: ببخشید، مادر بزرگ من هم پیاده شه؟ آخه ۸۰ سالشه.راهزن: وقتی میگم همه یعنی همه!همه پیاده میشن.راهزن: همه مردها وایسن سمت چپ، همه زنها سمت راست.
... ...
دختر کوچولو میگه: ببخشید، مادر بزرگ من هم وایسته؟ آخه ۸۰ سالشه.راهزن میگه: وقتی میگم همه یعنی همه!همه دستورشو نجام میدن.راهزن میگه: مردها همه پولهاتون را در آرین بندازین جلوی پاتون. زنها همه لخت شین!دختر کوچولو میگه: ببخشید، مادر بزرگ من هم لخت شه؟ آخه ۸۰ سالشه.راهزن میگه: وقتی میگم همه یعنی همه!راهزن ادامه میده میگه: همه زنها برین پشت اون درختها میخواهیم بهمتون تجاوزکنیم!دختر کوچولو میگه: ببخشید مادر بزرگ من آخه ۸۰ ......مادر بزرگ داد میزنه سر دختر میگه: خفهشو دیگه، نمیفهمی؟ وقتی میگه همه یعنی همه

جنین گفت فردوسی پاکزاد

 
 
چنین گفت فردوسی پاکزاد
(به مناسبت هزاره ی فردوسی)
 با درود بر شما:
  خیام! زکریای رازی! انیشتین! فروید! استیو جابز که به نوعی پدر تکنولوژی نوین بود همه آمدند و رفتند؛
  اما هنوز:
در همسایگی ما مادری اسپند دود می کند!
پدری گوسفند می کشد!
دختری طالع بینی می خواند!
پسری پشت ماشینش می نویسد: بیمه قمر بنی هاشم!
هنوز برای ازدواج استخاره می کنند!
هنوز در مراسم عاشورا میلیاردها پول صرف نذری به توانمندانمیشود!
توی چاه پول میریزند و نامه پست می کنند, و دانایی پایه ایمان نیست!
هنوز به خبر ها به عنوان فاکتور دانایی بی توجهیم!
هنوز یک پنجه خون روی پلاک ماشینمان باعث رفع بلا میشود!
و هنوز دوستی میخواد که ایمیلشو به ده نفر فوروارد کنیم تا بدبخت نشیم و پول دار بشیم!!
آیا عقب ماندگی زیر پوست مملکت من است؟
   فردوسی در هزار سال پیش می سراید:
در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مـــردمی پاک دین
ھمه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مھر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کـــس پیـــششان
ھمه بنـــده ناب یـــــــزدان پاک
ھمه دل پر از مھر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نـــــــژاد
ز پشت فریدون نیکو نھاد
بزرگی به مردی و فرھنـــگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و ھوش ما
چه شد مھر میھن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خوار؟
خـــرد را فکــندیم این سان زکار!
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آییــــن دیـــرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود
ھمه جـــای مــردان آزاد بــود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویـــرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گــــــــدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کــــــردن و زیستن
اگر مایه ی زندگیبندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از این بار ننگ آوریم
     کسانیکه نمی خوانند,
     تصور می کنند می دانند...!!!؟؟؟

بیا مهدی

یا مهدی(ع)
بیا
بیا که بیش از پیش میخوام بیای
بیا که تنهام
بهانه ای برای زندگی ندارم
بهانه ای برای نفس کشیدن ندارم
بهانه ای برای عاشق شدن ندارم
بیا
حالا بیا که پرم از غصه پرم از درد پرم از گناه
حالا بیا که بیش از هر موقعی بهت نیاز دارم

بیا حالا بیا

یا مهدی

دلتنگی

خدا مارو واسه هم نخواست...

خدا ما رو برای هم نمی خواست
فقط می خواست همو فهمیده باشیم
بدونیم نیمه ی ما ، مال ما نیست
فقط خواست نیمه مون رو دیده باشیم
تموم لحظه های این تب تلخ
خدا از حسرت ما با خبر بود
خودش ما رو برای هم نمی خواست
خودت دیدی دعامون بی اثر بود
 
چه سخته مال هم باشیم و بی هم
می بینم می ری و می بینی می رم
تو وقتی هستی اما دوری از من
نه می شه زنده باشم ، نه بمیرم
نمی گم دلخور از تقدیرم اما
تو می دونی چقدر دلگیره این عشق