دخترک آسمان

به وبلاگ من خوش آمدید...

دخترک آسمان

به وبلاگ من خوش آمدید...

نسخه جدید مردانگی


گر نوکر و چاکر امیری، مردی

منصب به تملّق بپذیری، مردی

مردی چه بود؟ لگد به مظلوم زدن

گر جانب ظالمان بگیری، مردی!

 

 

..

نسخه قدیمی:

گر بر سر نفس خود امیری، مردی

ور در نظر خویش حقیری، مردی

مردی نبود فتاده را پای زدن

گر دست فتاده‌ای بگیری، مردی!

(پوریای ولی)

باز هم تمدن و فرهنگ ایرانیان باستان

 

آیا می دانستید که گاهی به هم می رسیم و می گوییم 120 سال زنده باشی یعنی چه و از کجا آمده؟ برای چه نمی گوییم 150 یا 100 سال یا ...در ایران و در زمان ماقبل هجوم اعراب به ایران سال کبیسه را به این صورت محاسبه می کردند که به جای اینکه هر 4 سال یکروز اضافه کنند (که البته اضافه هم می کردند) هر 120 سال یک ماه را جشن می گرفتند و کل ایران این جشن برپا بود و برای این که بعضی ها ممکن بود یکبار این جشن را ببینند و عمرشان جواب نمی داد تا این جشن ها را دوباره ببینند به همین دلیل دیدن این جشن را به عنوان بزرگترین آرزو برای یکدیگر خواستار بودند و هر کسی برای طرف مقابل آرزو می کرد تا آنقدر زنده باشی که این جشن باشکوه را ببینی و این به صورت یک تعارف و سنتی بی نهایت زیبا درآمد. که وقتی به هم می رسیدند بگویند 120 سال زنده باشی

تیر ماه سیزده

در اسطوره های ملی و مذهبی به شخصیت هایی برخورد می کنیم که نه تنها در زمان خودشان بلکه بر آینده نیز تاثیر گذار بودند .این شخصیت های گاهی در یک اثر فرهنگی همچون نوشتن یک کتاب و یا یک تابلوی نقاشی و یا خط و یا با فداکاری خویش در را ه آرمان های بشری جاودانه می شوند . یکی از این شخصیت ها آرش کمانگیر است.جنگ بین افراسیاب تورانی ومنوچهر شاه در طبرستان به دوازده سال طول کشیده ومقرر شده است تیری از کوههای رویان در طبرستان انداخته شود وهر کجا فرود آید مرز بین ایران وتوران خواهد بود.در میان لشگریان ایران آرش این شخصیت ایرانی آنقدر تیر را در کمان کشیده که پس از رها شدن تیر از کمان جسمش پاره پاره شده است .ولی از آنجا که طبق قرار قبلی افراسیاب پس از دوازده سال جنگ و خونریزی می بایست از سرزمین ایران خارج می شد مردم آن روز را جشن گرفتند و این سنت از ان تاریخ تا کنون درایران و به خصوص در مازندران پا بر جاست.
داستان آرش کمانگیر در کتابهای زیادی به تفصیل شرح داده شده است از جمله: در کتاب تاریخ طبرستان تالیف بهاءالدین محمد بن حسن بن اسفندیار کاتب که در سال 613هجری تالیف شده است جنگ بین افراسیاب ومنوچهر. پس از پناهنده شدن منوچهر به طبرستان چنین می نویسد :
"او(منوچهر )به طبرستان آمد ,منوچهر بحد رویان به دیهی افتاد که ما نهیر گویند که آنجا غاری عظیم است .... در این غار شدند وافراسیاب ببقعه که خسره گویند از دیهای آمل فرود آمد وتا به عهد وشمگیر بن زیاد پدر قابوس این دیه را عمارت پیدا بود وبالای این دیه درختی بود که «شاتی مازی بن» گفتند ,خیمه افراسیاب زیر آن درخت زده بودند دوازده سال آنجا بماند که منوچهر را به هیچ چیز حاجت نبود که به ولایتی دیگر فرستد وآورد .الا فلفل ,بعوض آن گیاهی که کلیج گویند می خورند تا رطوبت غالب نشود بر طبایع .چون افرا سیاب عاجز شد از یافتن منوچهر مصالحه رفت بز آنکه بریک پر تاب تیر ملک. منوچهر را مسلم دارد وبراین عهد رفت ,آرش از آنجا تیر به مرو انداخت ودر بسیار کتب تازی وپارسی نظماً ونثراً ذکر این تیر انداختن نبشتند وبعضی گفتند به طلسم ونیر نج انداختند . والعلم عندالله.ودو تیر انداختن است که عجم را بدان فخر است بر اهل سایر اقالیم یکی این ویکی آن که شهنشاه کسری ................."
در کتاب شاهنامه ای که به صورت دست نویس که نام نویسنده آن مشخص نیست ونه جلد دارد وصفحات اول وانتهای آن وجود داد و آنچه که روشن است این کتاب در مکتب خانه های قدیم تدریس می شده است در رابطه با جنگ منوچهر وافراسیاب چنین می نویسد :
"افراسیاب تیر بیداد از کمان معاندت روان ودندان طمع در ملک موروث فرود برد. ناگاه با سپاهی انبوه شهاب رجم ثریا کرده .... وبه ایران زمین تاخت .منوچهر چون از ورود فرسان رجاله وهجوم سپاه او خبر یافت دل یر مقاومت نهاد ومستعد ومتشمر بایستاد و لشگر بسیار بعد وقطرات الامطار واوراق الاشجار از اقطار وامصار در ظلل رایت او منتظم شدند و در کرت اول که از جانبین مصاف دادند انهزام به چشم منوچهر راه یافت وترکان بزخم پلک دیده دوز وناوک سینه سوز با سواران وپیادگان عجم کاری کردند که شرح آن به مشاهده راست نیاید وبیان آن به معاینه در خبر تقریر نگنجد ومنوچهر گریخت و بقلعه طبرستان تحض جست وآن قلعه ایست که از شرفات آن سنبله فلک توان چید و از عزفاتش زمزمه ملک توان شنید . در استحکام واستواری آبروی سد سکندر را برده واز کمال بلند ی وارتفاع دست در حمایل ناهید ودر کمر بندد وپیکر زده با اساس بیستون در استواری تو امان با عنان آسمان اندر بلندی هم عنان ودر پای قلعه خندقی چون دریای بیکران و.... ومدتی دراز وزمانی دیر باز به محاصره آن قیام نمودند .آخر کار قدرت وقوت ایشان از نیل مراد وحصول مطلب قاصر آمد وچون زمان وقوف افراسیاب امتداد یافت و سربازان آن سپاه از طول عهد اقامت ستوه شدند و حرف های زیادی به گوش افراسیاب می رسید. افراسیاب ا ز استعماع این کلمات جبین در هم کشید و آثار خشم در چشم او مشاهده گردید و به تدبیر و تفکر و تدبر در طریق صلاح و صواب این کار مشغول شد و به ضرورت راه وفاق پیش گرفت و ناچار به صلح رضا داد . بشرط آنکه ماورالنهر از عمرانات و به ایرانات و مایتعقل بها اقطاع ترکان باشد و فرود آب جیحون و ولایت خراسان با عرصه یثرب و بلاد مغرب در ملک دیوان انتظام یابد. پس منوچهر آرش نام را که نظام عقد ملک و اساس کار لشکر بود نبوک ناوک درشب دیجورخال ازرخ هندومی ربود بفرمود تا از کمان سه پی گشاید یکی چارپرتیر نی
در آنجاکه ناوک شود جای گیر از اینجا بود ملک قسمت پذیر پس آرش سوی قبضه بازید دست کمانرا بمالید و بگشاد شصت،بینداخت تیر و به پیمود گام برایشان جهان ختم شد والسلام"و افراسیاب سپاه را بازگردانید و از معبر جیحون عبور کرده و بلاد ترک و اقالیم شرق به اعمال مضافات آن با سرها تماما در تحت تصرف و حوزه دیوان او منتظم شد و منوچهر از حصار طبرستان بیرو ن آمد و رایت فتح پیکر و اعلام ظفر بخش را بجانب ری فرستاد و تجدید بیعت طبقات لشکر بر سلطنت و پادشاهی او منعقد گشت" وبدین مناسبت از آن پس هر ساله جشن و شادی در آن تاریخ بین مردم برگزار می شود.
ابوریحان بیرونی در کتاب آثار الباقیه سبب پیدایش جشن تیرگان را چنین ذکر می کند . کمان را تا بنا گوش خود کشید وخود پاره پاره شد و تیر از کوه رویان به اقصای خراسان که میان فرغانه و تخارستان است به درخت گردوی بزرگی فرود آمد به مسافت هزار فرسنگ ومردم‌آن روزرا عید گرفتند.
در کتاب آئین ها و جشن های کهن در ایران امروز نوشته محمود روح الامینی چنین می نویسد : نشانه های برگزاری جشن تیرگان از قرن ششم به بعد در سند های تاریخی اندک است . در روزگار ما فقط در شهرهای مازندران مراسم تیر ما سیزده شو بر جای مانده است.تیر ما در تقویم مازندرانی (مانند تقویم فرس قدیم) مصادف با آبانماه در تقویم جلالی (تقویم امروز ایران ) است.محاسبه فصل ها, فعالیت های کشاورزی وجشن های کهن بر پایه تقویم محلی مازندرانی تا یک نسل پیش رایج بود.(لازم به ذکر است هنوز هم در بعضی از روستاهای مازندران بر مبنای تقویم مازندرانی محاسبات انجام می شود)
درکتاب واژه نامه طبری ـ‌تالیف دکتر صادق کیا در باره محاسبه ماه های سال بر پایه گاه شماری فرس قدیم درمازندران (طبرستان )چنین آمده است .اکنون نوروز آنان (مازندرانی ها)در نیمه دوم اونه ما (آبان ماه)وتیر ماه آنان در پاییز است وجشن تیرگان را در پاییز می گیرند .
این جشن در روز سیزدهم آبان ماه هر ساله بر گزار و به (تیرما سیزده شو) معروف است .
این جشن اکنون در مناطق مختلفی از مازندران و همسایگان آن از جمله مناطقی همچون :سواد کوه ،سنگسر ، شهمیرزاد، فیروزکوه، دماوند، بهشهر ، دامغان، ماها، ساری ، بابل، آمل، نوشهر و شهسوار و طالقان برگزار می شود . در این میان به سراغ شهرستان نوشهر و در بین مناطق مختلف آن به روستای زیبا و تاریخی کندلوس میرویم تا با نحوه و باورهای این جشن آشنا شویم.

• تیر ما سیزده شو درکندلوس
امیر خوانی و فال حافظ و شاهنامه خوانی
یکی از مراسمی که در این جشن قابل اهمیت است امیر خوانی و فال حافظ و اجرای موسیقی است .امیر خوانی را معمولا پیران دهکده و یا کسانی که از صدای خوبی برخوردار باشند اشعاری را از امیر پازواری به صورت تک خوان و یا همخوانی نی و آواز در گوشه هایی از ردیف دشتی در دستگاه شور موسیقی ایرانی اجرا می کنند .

نمونه اشعاری از امیرپازواری که در این مراسم می خوانند:
"بلبل گنه جان مه تن اتا مثقاله مه مثقال تن هزار فکرو خیاله"
(بلبل می گوید ای جانم وزن تن من یک مثقال است ، همین یک مثقال را هزار فکر و خیال انست)
"هر کی عاشقی نکرده وِ مرداله صد سال دوویه وِ فلک حماله"
(هرکسی عاشقی نکرده است اوجزو مرده است ، گر چه صد سال زنده با شد فلک را حمال است)
فال حافظ از دیگر امور این جشن است که از قدیم الایام با سوادان دهکده در جمع های‌خانوادگی ویا فامیلی اشعارحافظ را درلوای(فال حافظ) ونیزاشعاری از فردوسی را (شاهنامه خوانی) می خوانند .

موسیقی محلی
همنوازی سرنا و دهل از بعد از ظهر روز جشن شروع و تا پاسی از شب گذشته ادامه دارد.نواختن لله وا (نی محلی) بخش مهمی ازاین جشن را به خود اختصاص می دهد. هنوز هم صدای نی عمو افراسیاب و دایی سلطان در گوش من یادآور مهرورزی های مردمان خوب دهکده است و شاید برای خیلی از کسانی که امروز در کوچه و پس کوچه ها ی (زندگی) درگیر روز مرگی هستند با شنیدن صدای نی و سرنا ودهل احساس نزدیکی به ماهیت و اصالت وجودی خود می کنند .
امروزه در کندلوس گروه ها وافراد زیادی نیز وجود دارند که گذشته از مراسم های فوق به اجرای موسیقی سنتی از آن جمله تک نوازی های تار ،سه تار ،عود،تنبک، نی ، ویلن ،کمانچه ، سنتور ... و دیگر ساز های ایرانی و یا به صورت گروهی و همنوازی گوشه ها و آواز ها و رنگ هایی را در دستگاه های موسیقی ایرانی در این جشن می پردازند.
در کندلوس برای اینکه تعداد خوراکی ها به سیزده برسد از مواد غذایی همچون کدو ،کلم ، چغندر(چنگل) و لوبیای و سیب زمینی به صورت پخته که آن را هکشی می نامند استفاده می کنند و هائیشت نیز یکی دیگر از اولویت آن شب می باشد هائیشت ترکیبی از گندم ،شاهدانه( تخم کنف)،به صورت برشته و کشمش و گردو نیز به آن اضافه می شود که در آن شب مورد استفاده قرارمی گیرد . و همچنین باور دارند که: در موقع شکستن گردو ها برای درست کردن هائیشت هر یک از گردو ها قبل از شکستن به نیت شخصی که مورد توجه آن جمع است نامگذاری می شوداگر چنانچه گردو مورد نظرپوک و بدون مغز باشد این باور را داشتند که شخص مورد نظر تا قبل از جشن تیرما سیزده شو سال دیگر خواهد مرد .
در ایام کهن به دلیل کم بودن برنج از دانه های ارزن(گورس) به جای آن استفاده می کردند و برای اینکه جشن تیرماسیزده شو را به بهترین نحو اجرا کنند آن شب از برنج استفاده می کردند .چون‌ این‌جشن‌درفصل‌ پاییز با رسیدن میوه‌های‌جنگلی‌ هم‌چون‌ زالزالک(ولیک) وازگیل (کنس) واَلندری و زرشک ودیگرمحصولات جنگلی همزمان است میوه های فوق نیز تناول می شود.
همچنین در روستاهای مجاور نیز در غروب این روزجوانان هم با در دست داشتن ترکه ای بلندکه کیسه ای به انتهای آن بسته شده است همراه کودکان به در خانه ها رفته وبا سر صدا وکوبیدن چوب به در خانه ها ولال بازی از صاحب خانه تقاضای هدیه می کنند وبه آنها پول ,میوه وشیرینی داده می شود و درکوچه ها به همراه شال شروع به حرکاتی موزون وخواندن اشعارمی کنند.
و در نتیجه می دانیم که همه پدیده ها , نهادها , آیین ها , جشن ها وهمه زمینه های دیگر فرهنگی،با گذشت سده ها وهزار ها,دگرگون می شود ,تحول می یابد با زمان ومکان هماهنگ می شود وبه گونه ای دیگر جلوه می کند . در این زمان چگونگی برگزاری این جشن و اینگونه جشن ها بستگی به همت شما اهل فرهنگ وهنر این خطه دارد.امید است اینگونه جشن ها هر چه با شکوه تر بر گزار شود و به دست فراموشی سپرده نشود.

گزارش روزانه وار

امروز روز تعطیله، شهر تقریبا خاموشه، هیچ صدایی از جایی نمیاد،کیسه آب گرم روی پاهامه، همسری خوابیده، من باز هم دارم این متنهای زبان رو ترجمه می کنم، فقط صدای کیبرده و صدای آب خوردن ماهی کوچولو، یه کمی برنج خیس کردم که برای ناهار سبزی پلو با ماهی بخوریم، از صبح هم یه سری سخنرانی دکتر هلاکوئی گوش کردیم درباره 50 باید و نباید زندگی زناشویی، کلی خندیدیم، هوا هم سرد شده، کلاسهای زبان هم که همچنان سخته، خاله همسری حدود دوهفته دیگه از ایران برمی گرده، دلمون می خواد حتما بریم پیشش، از طرفی هم از کلاسها کمی جا میمونیم ولی من که بی خیالش می شم، چون دلم واقعا یه مسافرت می خواد... چند شبه که خواب مامی و بابایی رو هی می بینم، ولی راستش همش دارم با خودم فکر می کنم که باید زندگی کنم، باید شاد باشم، نمیشه که اینجا باشم و همه ذهنم با اونها باشه، به هرحال تصمیمی بوده که با همسر، دوتایی گرفتیم و تا حالاش هم که خدا خیلی بهمون لطف کرده و ازش خیلی ممنونم، بقیه اش رو هم می سپرم به خود خدا، وابستگی من به این شدت خیلی  هم خوب نیست و غیر از آزار دادن خودم کاری رو از پیش نمی بره، مدتیه که شب ها درد معده ام دوباره برگشته ولی باز هم به خودم قول می دم که همه چی بهتر بشه، شاد تر بشه، فقط و فقط از خدا می خوام که خیلی بیشتر کمکمون بکنه....