دخترک آسمان

به وبلاگ من خوش آمدید...

دخترک آسمان

به وبلاگ من خوش آمدید...

دست خودم نیست

 

اگر می بینی عاشق تو هستم ، دیوانه تو هستم ، و تمام فکر و زندگی من تو شده ای به خدا بدان که این دست خودم نیست!

اگر میبینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است و دستانم سرد است و اگر میبینی همه لحظه های دور از تو بودن اینهمه سخت و پر از غم و غصه است بدان که این دست خودم نیست!

دست خودم نیست که همه لحظه ها تو را در جلو چشمانم میبینم و به یاد تو می باشم.

دست خودم نیست که دوست دارم همیشه در کنارت باشم ، دستانت را بگیرم به خدا دست خودم نیست که هر شب به آسمان نگاه می اندازم و ستاره ای درخشان را میبینم و به یاد تو می افتم!

دست خودم نیست که هر سحرگاه به انتظارت مینشینم تا در آسمان دلم طلوعی دوباره داشته باشی

وداع کردم

آسون وداع کردم باهات با این که می‌مردم برات کاشکی نمیذاشتم بری کاشکی می‌افتادم به پات خواستم بگم ترکم نکن پیشم بمون ای نازنین شرح پریشونیم‌و تو چشمای بارونیم ببین هر شب با کلی اشتیاق زُل می‌زدم به آسمون فرصت نمونده واسۀ ابراز احساس جنون

لعنت به فاصلهاااااااااااااااااااااااااااااااااا

دلم بدجوری هواتو کرده .........

کاش می توانستم دستان گرمت را بگیرم .........!!!

کاش می توانستم از نزدیک در چشمان عاشقت نگاه کنم

اما این فاصـــــــــله بین من و تو نمی گذارد تنها عشقم را از نزدیک ببینم

ای خدا این فاصـــــــــــله را از میان ما محو کن که دیگر طاقتم به پایان رسید....!!!

دیگر طاقت این دوری را ندارم....

عشق پر از درد است اما دوری از عشق پر درد تر از یک درد

است.....!!!!!!

سرنوشت سر به سر اوقات تلخ من نگذار که بدجوری دلتنگم........

 دوباره باز گلممممممممم من دلتنگم ومثل همیشه  تنها یادت، تو

 این تنهایی ها سنگ صبور منه .پس.................

 عاشقانه چشمهایم را میبندم و تو را در خیالم تصور میکنم نمی دانی که

چقدر خیال تو برایم لذت بخش است ،از هر چیز در این دنیا برایم

شیرین ترهستی پس چشمهایم را میبندم و با تمام وجود احساست

  می کنم و می گویم:

دوستت دارم

درد عشقی کشیدم که مپرس

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی

تو را با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس

تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید با حسرت جدا کردم

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی:

دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم

تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم

همین بود آخرین حرفت

و من بعد از عبور تلخ و غمگینت

حریم چشمهایم را به روی اشکی

از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم

نمی دانم چرا رفتی ؟

نمی دانم چرا شاید خطا کردم

و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی

نمیدانم کجا؟


تا کی؟

برای چه ؟


ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید

و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد

گنجشکی

که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمی داشت


تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود

بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد

من بی تو هزاران باردرهر لحظه خواهم مرد

کسی حس کرد من بی تو

تمام هستی ام از دست خواهد رفت

و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد

کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد

من با آنکه می دانم

تو هرگز یاد من را با عبور خود نخواهی برد


هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام ،

برگرد


ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد

و بعد از اینهمه طوفان و وهم و پرسش و تردید

کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت

تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو

در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم

و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید

کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست

و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل

میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر

نمیدانم چرا؟

شاید به رسم پروانگی مان باز


درد عشقی کشیدم که مپرس

پرسیدم : عشق چیست ؟ گفت : آتش است . گفتم : مگر آن را دیده ای ؟ گفت : نــــه در آن سوخته ام.  

رفتم مرا ببخش مگو وفا نداشت
راهی به جز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
رفتم که داغ بوسه پر حسرت تو را
با اشک دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که ناتمام بمانم در این سرود
رفتم که با ناگفته به خود آبرو دهم...