انگار هنوز خودم این جمله رو درست درک نکردم!
چی شده باز؟ چرا ادای آدمای بدبخت رو در مییاری؟!!!
لذت میبری؟ از اینکه خودتو نبینی؟ به خودت اهمیت ندی؟ با خودت لج کنی؟ چت شده آخه؟
آره با توام٬ با تو که همیشه نشستی و زیرکانه به حرفای من گوش میدی! کاش لااقل فقط گوش میدادی!اما تو حرف زیاد میزنی...همش به من دستور میدی٬ همش فکر و خیال منفی به من القا میکنی! کی می خوای دست بر داری؟
خسته نشدی؟
اما من خسته شدم! دیگه نیمیخوام به حرفات گوش بدم!بشین سرجات!
ازین به بعد من بهت دستور میدم٬تو هم که مجبوری گوش بدی!چون اگر تیریپ رئیس مرئوسی باشه...اینجا رئیس منم!!!!بهت میگم فاطمه این کارو بکن این کارو نکن! تو هم که از خودت اراده نداری٬پس همه چی روبه راه میشه!!اما قبول دارم که کمک تو هم بی اثر نیست!
پس گذشته رو بی خیال٬بزن قدش
داشتم با خودم حرف میزدم!!!با اونیکه بعد از خدا٬اول از همه با منه
! یکم ساده لوحه٬اما اگه کمکش کنم می تونیم با هم کنار بیایم و پیشرفت کنیم
شما هم با خودتون حرف میزنین؟
چقدر خودتون رو دوست دارین؟
...
سلام
وبلاگ قشنگی داری .
در کل موفق باشی .