دخترک آسمان

به وبلاگ من خوش آمدید...

دخترک آسمان

به وبلاگ من خوش آمدید...

در شبانِ تار زمستانی،

در شبانِ تار زمستانی،

که هنوز از برف مانده نشانی ،

نام مرا،

بر شیشه سرد و بخار گرفته،

با سرانگشتان سردت،

خوانا بنویس!

 

(2)

در شبانِ تار زمستانی،

که هنوز از برف مانده نشانی ،

روی شیشه ،

من ها می کنم ،

تو بنویس !

 

 

(3)

در شبان تار زمستانی ،

که هنوز از برف مانده نشانی،

خیره به سیاه بختی،

کنار پنجره،

مدام از خودم می پرسم کجایی؟

و همسایه ام می گوید/می شنوم :

باز این دیوانه با خودش حرف می زند !

با سرانگشت روی بخار شیشه طرح می زند !

 

 

(4)

در شبان تار زمستانی ،

که هنوز از برف مانده نشانی،

چه کسی می تواند

روی ماه شب چهارده قیمت بگذارد؟

 

 

(5)

در شبان تار زمستانی ،

که هنوز از برف مانده نشانی،

چراغ در دست ،

در ظهیرالدله ،میان این گورها،

پی فروغ و شعر می گردم !

 

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااا

خدایا! ‏ همیشه می‌خواستم که شمع باشم، بسوزم، نور بدهم و نمونه‌ای از مبارزه و کلمه حق و مقاومت در مقابل ظلم ‏باشم. می‌خواستم همیشه مظهر فداکاری و شجاعت باشم و پرچم شهادت را در راه خدا به دوش بکشم. ‏می‌خواستم در دریای فقرغوطه بخورم و دست نیاز به سوی کسی دراز نکنم. می‌خواستم فریاد شوق و زمین ‏وآسمان را با فداکاری و آسمان پایداری خود بلرزانم. می‌خواستم میزان حق و باطل باشم و دروغگویان و ‏مصلحت‌طلبان و غرض‌ورزان را رسوا کنم. می‌خواستم آنچنان نمونه‌ای در برابر مردم به وجود آورم که هیچ حجتی برای ‏چپ و راست نماند، طریق مستقیم روشن و صریح و معلوم باشد، و هر کسی در معرکه سرنوشت مورد امتحان ‏سخت قرار بگیرد و راه فرار برای کسی نماند...‏ خدایا!‏ تو را شکر می‌کنم که دریا را آفریدی، کوه‌ها را آفریدی و من می‌توانم به کمک روح خود در موج دریا بنشینم و تا افق ‏بی‌نهایت به پیش برانم و بدین وسیله از قید زمان و مکان خارج شوم و فشار زندگی را ناچیز نمایم... ‏ خدایا!‏ تو را شکر می‌کنم که به من چشمی دادی که زیباییهای دنیا را ببینم و درک زیبایی را به من رحمت کردی تا آنجا که ‏زیبایی‌هایت را و پرستش زیبایی را جزیی از پرستش ذاتت بدانم

دیونشم

 وقتی خدا دهنمو صاف میکنه وقتی خدا همش منو مورد سر کار گذاشتن (آزمون) قرار میده وقتی یه چیزو ازش میخوام انقدر منو میچرخونه تا از زور سر گیجه میرم تو دیوار وقتی دنبال موفقیتی هستم و اون انقدر منو می پیچونه و من دچار شکست ( اعم از کار و تحصیل و ...) میشم اون موقع است که من دیونه و عاشق ترشم بخدا حسش میکنم احساس میکنم تمام مدت یکی با منه عاشقتم خدا حتی تا پای خدایی نکرده بدترین شکستا

خدا را گفتم :


خدا را گفتم :

بیا جهان را  قسمت کنیم  آسمان برای  من ابرهایش برای تو /  دریا برای من  موج هایش برای تو

ماه برای  من خورشید برای تو

خدا خندید و گفت : تو بندگی کن همه دنیا برای تو .....

من هم برای تو

آی مردم منتظران حسین حسین را کشتند منتظران مهدی چه میکنند؟