دخترک آسمان

به وبلاگ من خوش آمدید...

دخترک آسمان

به وبلاگ من خوش آمدید...

خداحافظ

ترا از دور می بوسم به چشمی تر خداحافظ
مرا باور نکردی می روم دیگر خداحافظ
مرا لایق ندیدی تا بپرسی حال و روزم را
برو با دیگران ای بی وفا دلبر خداحافظ

فاصله

فقط فاصله است که دوری من و تو را نشان میدهد                                      

فقط فاصله است که میداند چقدر دلم برایت تنگ شده است

اگر به این فاصله بگویم که تمام حرفهایم را برایت بگوید نمی تواند چون این حرفها آن قدر زیاد است که انداره آن از فاصله مرگ تا زندگی است

بیا تا تمام عشق را برای تو و با نام تو معنی کنم بیا تا لحظه های عاشقی را با ثانیه ها تطبیق دهم و برایت آن شعری را که سالها در سرودنش سعی کردم بخوانم تا بدانی در این مدت برایم چه گذشته است.

دوری،عشق های کوچک را از بین می بره ولی به عشق های بزرگ عظمت می ده

  گفتم شاید ندیدنت از خاطرم دورت کنه

دیدم ندیدنت فقط میتونه که کورم کنه

گفتم صداتو نشنوم شاید که از یادم برد

دیدم تو گوشام جز صدات نیستش صدای دیگری

ندیدن و نشنیدنت فکرت رو از دلم نبرد

فقط دونستم بی تو دل پرپر شد وگم شد و مرد

خیلی خوشحالم

گل در بر و می در کف و معشوق به کام است سلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
در مذهب ما باده حلال است ولیکن بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
در مجلس ما عطر میامیز که ما را هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است
از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است همواره مرا کوی خرابات مقام است
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
با محتسبم عیب مگویید که او نیز پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی کایام گل و یاسمن و عید صیام است

خدانگهدار

 برای همیشه    

        میرم

 

تا جسم مرده ام را هدیه دهم به روح مرده ام

قصه اصرار هر روزی من

قصه ما را که به اینجا کشید؟
من؟ تو؟ ما؟
یاکه دیگران؟
میگویی کدام قصه؟
همین قصه اصرار هر روزی من
...
همین داستان انکار هر روزی تو
چه کسی با ما چنین کرد؟
میشود چشمانت را ببندی
میخواهم برای اندکی خود را فراموش کنی
یک دم به جای من نشینی
تنها دمی بهار من...
حالا به جای من بگو که
باشد قبول
تنها منم مقصر این درد بزرگ و بس
اما نجات ما به دست کیست؟
تو؟
با گریختنت؟
با انکار قلب من؟
بنگر
قلبم برای لحظه ایی بی تو نبوده
خود ببین
باید برای جرم بزرگش بدون تو بود ؟
این حق اوست؟
گفتم برای لحظه ایی به جای او سخن بگو
چه شد عزیز مهربان من؟
دیدی؟
تو نیز چون او اصرار میکنی به بازگشت
آری اگر که من هم به جای دل تو بنشینم برای لحظه ایی
انکار میکنم مثال تو
این ناشناس درد را
اما تو عاشقی
نگاه تو هر شب به ستاره ها چنین نموده است
من نیز عاشقم
هر آنچه در این زمانه هست
خود گواه من است
باید چه کرد ای پری قصه های هر شب من؟
چه کرد؟
انکار تو؟
اصرار من؟
بنگر که درختهای مرده شکوفه کرده اند
آن هم پس از سیاهی بی رحم و سرمای دی
بنگر که پرنده به روی شاخه ها نغمه می کند
بنگر ز پنجره رخ ماه را
هر شب به لبان تو خیره میشود
شاید ز تو بشنود دوباره طلب نموده ایی مرا ز خدا
و آنگه ماه شکسته برای من خبر خوش آورد
بنگر که آفتاب آمده فراز خانه تو
از بی کسی من برای تو خبرآورد
از آه لحظه های بدون تو
از لمس تن خیالی تو در دقایقم
آن قاصد بهاری که روی بام توست
از سوی قلب خطا کار من آمده است
بشنو صدای او
"هرگز جدا نمی شوم از تو ای پری آسمان "
از من به تو چنین قصه آغاز کرده است
ای مهربان همیشه من بیا
باور کنیم عاشقانه در انتظار خداییم
باور کنیم هر دو در حسرت یک نگاهیم
اصرار من به چه
انکار تو چرا ای بهترین؟
باید شکست قصه تلخ دوری وهجر
باید نشست برسر سفره مهر
آنجا در آن سوی همه بنشسته بخشش و صفا
او ارمغان یار شبانه های من است
برخیز و در قلب خود گشا
اینبار ببین
که برای بردن تو به خانه من
هفتاد هزار فرشته به سر کردگی خدا آمده است
بگشا دریچه مهر خود برای خدا عزیزکم
آری برای خدا نازنین تمام سرزمین وفا
دستان خود به او سپار
من را به او ببخش
دیگربس است بغض سینه ام
ای نازنین قوم خدا مرا ببخش
بر مهربانی عشق و مهر خدا
مرا ببخش و به آغوش خود بگیر
میخواهم از تو خدایی شوم مثال تو
هرگز نگو که دریچه های باز را نگر به جای من
هر گز نگو که عشق تو فریب بوده برای گریه من
هرگز نگو که تو خوش باوری و من فریب
هرگز نگو که تو با دقایق منی جداو غریب
هرگز نگو بخدا که دگر راه چاره نیست
تو عاشقی همیشه برای قلب من بلی
چشمان تو گواه عشق صادقانه توست
من در توام و تو در منی باور کنیم قصه چیست
هر گز نگو که خسته شدم از تو کوه درد
اما بگو بگو که کجا بیابمت معشوق ناب من
تا بشنوی نوای مهربان خداوند مهر
گوید تورا که زدست من که پناه لحظه های توام
من میشوم برای تو معشوق ناب قصه ها
وقتی که خداست صاحب لحظه های ما
دیگر نگو چه کسی پیدا کند من و تو را
دیگر نگو نمی شود باور کنم دوباره تو را
آری نگو دگر سخنی خلاف خدا و دلت
من تشنه توام و تو دلتنگ لحظه های من
من عاشقم و تو مانند من همرنگ عشق
بهر خدا گذر از جفای کودکانه من ای بهترین
آغوش مهر خود گشا و مرا کنار خود ببر