فیلمی دربارهاش ساختند و گاهی هنوز از زبان پیرمردها و پیرزنها حرفهایی میتوان شنید، ولی کمتر کسی با خود او حرف زده بود. ... آخرین باری که دیدم شد سالهای 60 یا 61 بود و گویا همان سالها ناگهان یک روز دیگر نیامده بود و دیگر نیامد. اسطورهی تهران گم شد و دیگر او را هیچکس ندید... سالهاست که از ناپدیدشدن او گذشته است. اما تهران او را فراموش نخواهد کرد. همانطور که دیگر اسطورههایش را فراموش نمیکند. ...
او آن کلید گم شده عشق بود و عشاق آنچنان که در رم چند سکهای در چشمهای میافکنند، در لندن شبهای کریسمس را در میدان ترافارگار میگذرانند، در فرانسه و در بوردو در خمهای بزرگ شراب پا میکوبند، در آفریقا رقصی تا صبح بر پای درخت مقدس میکنند و در همین تهران خودمان به توپ مرواری دخیل میبستند و به چنارهای پیر امامزاده ها، در اینجا چند تومانی در کفّ او نذر عاشقان بود. اما اینک نیست. شهری چون تهران که در هر خانه اش دیوان حافظی بر رپ است، بی عشق که نمیزید. پس او کجاست؟ مبادا در این هیاهو شهر، بی عشق بماند.
بانوی سرخپوش اسطورهی عشق روزگار ما بود. ... ... میتوان روز تولدش را یافت و این روز را روز عشق نامید و در آن روز همهی عاشقان جفتجفت یا یکییکی با لباسی سرخ در میدان فردوسی جمع شوند و به یاد یاقوت و همهی عاشقان گمنام و نامدار و به یاد معشوق خود و به حرمت خودِ عشق گل سرخی بر گِردی میدان بنهند. میتوان اینگونه انسانی فرهنگسازی کرد. این سالمترین اسطورهای است که از دل همین مردم و کاملاً طبیعی ساخته شده. ...
معینی کرمانشاهی ترانه ای بنام تو شهری که تو نیستی خیابون شده خالی که فرشته اجرا کرده را برای این زن سرخپوش میدان فردوسی خوانده است وهمچنین گزارش رادیو درباره ناپدید شدن یاقوت در سالهای ۶۱-۶۲ و بخشهایی از مصاحبه مسعود بهنود با او در سال ۱۳۵۵ پیوست شده است لینک |