دخترک آسمان

به وبلاگ من خوش آمدید...

دخترک آسمان

به وبلاگ من خوش آمدید...

گزارش روزانه وار

امروز روز تعطیله، شهر تقریبا خاموشه، هیچ صدایی از جایی نمیاد،کیسه آب گرم روی پاهامه، همسری خوابیده، من باز هم دارم این متنهای زبان رو ترجمه می کنم، فقط صدای کیبرده و صدای آب خوردن ماهی کوچولو، یه کمی برنج خیس کردم که برای ناهار سبزی پلو با ماهی بخوریم، از صبح هم یه سری سخنرانی دکتر هلاکوئی گوش کردیم درباره 50 باید و نباید زندگی زناشویی، کلی خندیدیم، هوا هم سرد شده، کلاسهای زبان هم که همچنان سخته، خاله همسری حدود دوهفته دیگه از ایران برمی گرده، دلمون می خواد حتما بریم پیشش، از طرفی هم از کلاسها کمی جا میمونیم ولی من که بی خیالش می شم، چون دلم واقعا یه مسافرت می خواد... چند شبه که خواب مامی و بابایی رو هی می بینم، ولی راستش همش دارم با خودم فکر می کنم که باید زندگی کنم، باید شاد باشم، نمیشه که اینجا باشم و همه ذهنم با اونها باشه، به هرحال تصمیمی بوده که با همسر، دوتایی گرفتیم و تا حالاش هم که خدا خیلی بهمون لطف کرده و ازش خیلی ممنونم، بقیه اش رو هم می سپرم به خود خدا، وابستگی من به این شدت خیلی  هم خوب نیست و غیر از آزار دادن خودم کاری رو از پیش نمی بره، مدتیه که شب ها درد معده ام دوباره برگشته ولی باز هم به خودم قول می دم که همه چی بهتر بشه، شاد تر بشه، فقط و فقط از خدا می خوام که خیلی بیشتر کمکمون بکنه....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد