شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غم ها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا به دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هر دم این بانگ برآرم از دل
وای این شب چه قدر تاریک است
خنده ای کو که به دل انگیزم ؟
قطره ای کو که به دریا ریزم ؟
صخره ای کو که بدان آویزم ؟
مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من لیک غمی غمناک است
سلام فاطیما جون . چرا از این وبلاگ کسب درآمد نمی کنی. من که شروع کرده ام و دریافتی هم داشته ام چند هفته است. لینکش رو می ذارم اگه خواستی شروع کن. شماره حساب رو بعدش هم می تونی بدی. ثبت نام کن چند تا لینک بذار تو سایتت. شاید فروختی. پورسانت رو هفتگی می ریزن به حساب بانکیت. بعدش شماره حساب می دی(باید عابر بانک باشه) موفق باشی عزیز. وبت خیلی خوشگله برا همین حیفم اومد نگم بهت