روزی از روزها، هنگامی که اسکندر مقدونی در یکی از شهرهای ایران از گورستانی عبور می کرد از دیدن نوشته های روی سنگ قبرها به شدت متعجب شد.
پیرمردی را که آنجا بود مخاطب قرار داد و پرسید: "چرا در شهر شما همه مردم در سنین کودکی یا نوجوانی می میرند؟" و در همان حال به سنگ قبرها اشاره کرد که روی آنها نام فرد درگذشته و مدت زندگی او نقش بسته و همه عددها بین یک تا ده بود.
پیرمرد سری تکان داد و گفت: "رسم ما این است که به جای عمر طبیعی افراد، میزانی را که شخص در عمرش گناه نکرده به عنوان عمر واقعی و ارزشمند او حساب می کنیم. هر کسی در آخر عمرش، روزهایی را که مرتکب گناه نشده می شمرد و حساب می کند که چند سال می شود.
اگر بطور مثال جمع همه روزهای بدون گناه دو سال شود، ما روی سنگ قبر او می نویسیم مدت زندگی دو سال."
اسکندر در اندیشه فرو رفت و از پیرمرد سئوال کرد: "اگر اسکندر در شهر شما بمیرد، روی سنگ قبر او چه خواهید نوشت؟"
آن مرد روشن ضمیر پاسخ داد روی سنگ قبر او می نویسیم: «اسکندر، مردی که هرگز زاده نشد!»
راستی فکر میکنید؛ اگر چنین قانونی رعایت شود، روی سنگ قبر ما چه خواهند نوشت؟ لحظاتی فکرکنیم... بعد عمر خود را محاسبه کنیم!
*********************************
اسکندر سوم مقدونی در سال 356 پیش از میلاد، به دنیا آمد. این اسکندر به اسکندر کبیر معروف است چون که بیش از سایر آدمهای زمان خودش آدم کشته است. این آدمها را اسکندر ظاهراً برای این میکشت که میخواست تمدن یونانی را به آنها یاد بدهد. یعنی اسکندر سعی میکرد که تمدن یونانی را به آدمهای یونانی و غیر یونانی یاد بدهد و در نتیجه این جریان عدهای کشته میشدند. البته خود اسکندر نه یونانی بود و نه متمدن.
اسکندر هیچ کار سازندهای انجام نداد. شایع است که او فقط یک کار مفید انجام داد و آن این بود که بته بادنجان را از آسیا به اروپا برد!