سر خود را مزن اینگونه به سنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
منشین در پس این بهت گران
مدران جامه جان را مدران
مکن ای خسته در این بغض درنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی است
قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آن که می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دلازارترین شد چه دلازارترین
نه همین سردی و بیگانگی از حد گذراند
نه همین در غمت این گونه نشاند
با تو چون دشمن دارد سر جنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
ناله از درد مکن
آتشی را که در آن زیسته ای سرد مکن
با غمش باز بمان
سرخ رو باش ازین عشق و سر افراز بمان
راه عشق است که همواره شود از خون رنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
عاشقانه می نویسم برای تو همراه همیشگی من
این متن زیبا هم از طرف من تقدیم به دلای پاک همتون:
شب عفو است و محتاج دعایم
ز عمق دل دعایی کن برایم
اگر امشب به معشوقت رسیدی
خدا را در میان اشک دیدی
کمی هم نزد او یادی ز ما کن
کمی هم جای ما او را صدا کن
بگو یا رب فلانی رو سیاه است
دو دستش خالی و غرق گناه است
بگو یا رب تویی دریای جوشان
در این شب، رحمتت بر وی بنوشان
عشقت حسین تا به خدا می برد مرا
یعنی که از سرا به سُها می برد مرا
در کشتی نجات تو تا آرمیده ایم
آسوده از محیط بلا می برد مرا
وقتی که نور توست چراغ هدایتم
ایمن ز هر مسیر خطا می برد مرا
دل خالی از کدورت و زنگ گنه شود
تا درمیان بزم عزا می برد مرا
این جان امانتی ست که بر تو فدا کنم
تا کی به مقتل شهدا می برد مرا
تدبیر عاشقان چو به دستان دلبر است
باشد که میل یار کجا می برد مرا
معراج ما سینه زنان جای دیگر است
یک یا حسین کرب و بلا می برد مرا
از شهر کوفه صوت غریبی می رسد که تا
دروازه های شهر جفا می برد مرا
التماس دعا